با درود به خوانندگان وبينندگان و دوستان و دوستداران «آلارا».
وَ : سلام بر سرو سبز« ستوده ».
مطلب زير را خواندم شما هم بخوانيد
ودرباره اش درست بينديشيد:
.........................................9 / 3 / 1390..........................................
......................................................................................................
سبز مثل ستوده
............................
مرتضي كاظميان
به دشواری میتوان خود را در موقعیت نسرین ستوده قرار داد؛ اما بد نیست که همهی حامیان و مدعیان جنبش سبز، وضع و تلاش خود را برای ایران، با "تراز"هایی چون ستوده، بسنجند.
آنهایی که طعم سرد و خشک و تلخ انفرادی را چشیدهاند، محتمل بتوانند گامی به وضع ستوده نزدیک شوند؛ و آنهایی که خود فرزندی دارند و در انفرادی بودهاند، بیشتر از گروه پیشین، شجاعت و صداقت ستوده را ستایش خواهند کرد.
باید در موقعیت مادری ایستاد که میتوانست بارها و بارها در برابر مزدوران استبداد، سر خم کند، اما آزادی حقیقی و باورهای خود را _هرچند به بهای آزادی ظاهریاش_ به ریا و دروغ و نیرنگ نفروخت.
ستوده تداوم آزادگی آزادگانی است که در تمام دهههای گذشته، بر فرزندان خویش سخت گرفتند و آغوش گرم خویش را از ایشان دریغ کردند تا همهی فرزندان این سرزمین، در کنار مادران و پدران خویش، در آرامش و امنیت بزییند.
از مشروطه بدینسو، آزادیخواهانی چون ستوده که روزها و شبها دور از فرزند، در حصر و بند بوده و ماندهاند، کم نبودهاند؛ چنانکه شمار جانباختگان آزادی ایران و ایرانی؛ آنها که فرزندان خویش را تنها گذاشتند و نامی نیک از خویش بهجای گذاشتند و راهی سرخ، مسیری سبز.
آنان، عموها و خالههایی بودند که "به خاک افتادند"، "نه به خاطر آفتاب/ نه به خاطر حماسه/ نه بهخاطر جنگلها/ نه بهخاطر دریا" بلکه "به خاطر ترانهاي / به خاطر يك برگ / به خاطر يك قطره/ به خاطر يك لبخند/ به خاطر هر چيز كوچك..."*
آنچه در این روز و زمانه، ستوده را کمیاب و چون سرو بهاری، سبز و برافراشته و برجسته میسازد، تلاشی است که از یکسو نظام خودکامه صرف میکند برای بستن دهانها و خاموش نمایاندن مطالبات انسانی و دموکراتیک سبزها، و نیز از سوی دیگر، سکوتی که به دلایل و علل گوناگون در فضای جامعه مسلط و فراگیر شده مینماید.
نمونههایی چون ستوده که فرزندان کودک و نوجوان دارند، کم نیستند؛ امیرخسرو دلیرثانی (پدر عرفان)، فرید طاهری (پدر امین و ثمین)، مهدی محمودیان (پدر زینب)، احمد زیدآبادی (پدر پرهام و پارسا و پویا)، علیرضا رجایی (پدر امیرطاها و امیریحیا)، حشمتالله طبرزدی، عبدالله مومنی، علی جمالی و... و دیگرانی که کمشمار نیستند در زندانهای نظام ولایی. اما آنچه موقعیت ستوده را متمایز و ویژه میسازد، وجه "مادر"انه بودن مقاومت این زندانی سیاسی است و ایستادگی و جسارت و شجاعت مثال زدنیاش، که در تمام 9 ماه اخیر، در خویش گریسته اما پیش چشم فرزندانش لبخند زده است.
ستوده حالا الگویی شده برای همهی آنها که خود را "سبز" میدانند: صبوری میکند؛ لبخند میزند؛ ادبیات حقوقی و محترمانه و غیرتوهینآمیزش را پاس میدارد؛ مدارا میکند؛ جبهه دموکراسیخواهی را با انتقادهای بیموقع و طعن و کنایه، آشفته نمیکند؛ با وجود اختلاف نظرهای ایدئولوژیک، دریافته که در جامعهای دینی میزید و حرمتدار همهی ایرانیان با هر کیش و آیین و از هر قوم است؛ جسارت و شجاعت و صداقت را چاشنی ادعاها و عقاید شخصیاش میکند؛ در عمل، ایدههایش را پی میجوید؛ از پرداخت هزینه ابایی ندارد؛ و عشق به انسان را _مستقل از دیدگاههایش_ فریاد میکند.
سبزها برای آنکه شبی آسوده و بیخیال، سر بر بالین نگذارند، "نام"های پرشماری پیش رو دارند؛ از زندانیان آزادهی رجایی شهر که اعتصاب غذا کردهاند تا یک یک آزادگان در بند و تبعید، یا شهدای مظلوم پس از انتخابات 22 خرداد 88 که تنها جرمشان این بود که پرسیدند: "رأی من کجاست؟"؛ اما در کنار همهی این نامها، این "ناقوسهای بیداری و زنهار و هشدار" در سرزمینی که آرامش گورستانی را برنمیتابد، یک "سرو"، یک "سبز" روزها و شبهای زیادی است که چون "زمرّد"ی خودنمایی میکند و میدرخشد: نسرین ستوده. مادر آزاده و وکیل مدافع حقوق بشر و کنشگر دموکراسیخواهی که برای "سبز"ها شده "شاهد"ی از آنچه شاملو فرمود: "گر بدین سان زیست باید پاک/ من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه/ یادگاری جاودانه بر تراز بیبقای خاک!"
*پینوشت: گزینشی از شعر "از عموهایت" سروده احمد شاملو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر