۱۳۹۰ تیر ۳۱, جمعه

( گوسفند) م توئي،( گاو) م توئي ، (خر)م توئي ، امّا :(امام)و(پيغمبر)و(داور)م:فقط (خودم) م و بس .

با درود به خوانندگان عزيز و گراميء (آلارا):
دوستي ازميهنِ خوبم (ايران) كتابي برايم فرستاده ازروانشاد زنده ياد(علّامه دهخدا) كه اين هديه در اين سرزميني كه درآن گذرعُمْرم رادراين روزگار به اجبارتماشاگر
شده ام،بسيارمغتنم است. داستانكِ زيررا برايتان ازاين كتاب برگزيده ام وميدانم كه شما نيزپس از خواندنش، به اندازهء من و شايد هم بيشتراز من، به فكرفرو خواهيد رفت البتّه با توجّه نمودنِ تان به عنوانِ اين پُسْتْ،بگذريم،وَبخوانيم داستانكِ عاليجنابْ دهخدا را : 

 *************************
روزي دراصفهان لُري سروپابرهنه واردِتالارظِلّ السّلطان شد. درهمين موقع حسينقلي خان بختياري نيز مهمان ظلّ السّلطان بود. خان ازمشاهدهء مردِ لُرْبا آن هيئت ولباس سخت عصباني شدوخطابْ به مردِ لُرْ گفت:«چرابه شهرآمده وبااين ريختْ واردِتالار حاكم شده اي؟» لُرْجواب داد:«آمده ام تورا زيارت كنم!». خانْ  گفت:«عجب مردِ احمقي هستي،خروگاووگوسفندِخودت رارهاكرده واينهمه راه آمده اي مراببيني؟» لُرْ باسادگيءتمام پاسخ داد:«قربانت شوم،خرم توئي ،. . . » .

****************************************************
ايتاليا - فلورانس - آدينه : 31 / 4 / 1390 خورشيدي
(ج . ا . شمس ايران)
***********************************************
********************************
*******************
  
 

۱۳۹۰ تیر ۲۱, سه‌شنبه

اغت شاشيدن به سَبكِ ايراني بر( تجاوز كاران ) ناپاك پاكستاني !

با درود به ياران و دوستان و خوانندگان گرانقدروارجمند وبلاگ « آلارا » . 

گاهي انسان مطلبي ميشنود يا موردي را در جائي ميخواند و ممكن هم هست اتفاقات يا حوادث و رويدادهائي را نيزشاهد و ناظربوده باشد كه اگر بوئي از معرفت انساني برده باشد دلش از اين موارد تلخ وغير انساني چنان به درد مي آيد كه حتي با فرياد كشيدن هم نميشودآن عقده ي استخواني ي گلوگيروخفه كننده را از درون خويش به بيرون پرتاب كرد . واقعا" در دنياي بسيار وحشيءامروز چه فاجعهء دهشتباري دارد اتفاق مي افتد ؟ چرا هيچيك ازاديان مثلا" رهائي بخش ديرين و فرقه هاي كنوني و قوانين سازمان هاي مختلف جهاني ، نتوانسته و نمي توانند بشريّت را از اينهمه ظلم وفقر و جنايت و بي ناموسي و فحشاء و فساد هاي دروني و بيروني،نجات بدهند؟چرا اينهمه انقلاب هاي اسلامي ومسحي وغيره ، با آنهمه طمطراق و ابهّت و شُكوه ظاهري شان، سرانجام توزرد وكثيف ولجني ودروغين ازآبدر مي آيند ؟ ايهمه كتاب ، اينهمه فلسفه هاي رنگارنگ ، اينهمه تفاسيرگوناگون بر كتب الهي و غير الهي ، چرا هيچكدام ازآنها و اينها تا به امروز و شايد تا هميشه ي زمان و همه ي ايام و روزگاران آينده ، هيچكدام ، آري چرا هيچكدام از اين كتاب ها ووو نتوانسته اند جوابگوي پرسش هاي بشر در راه رهائي و رستگاري اش باشند ؟ چرا؟ جدّا" چرا ؟ آيا هرگزبه مخ يكي از اين بزرگان دين و فلسفه و هنر و ادبيات و اقتصادو... ، خطور كرده كه ، همه شان جز دروغگويان و رياكاران وفريب خوردگان و فريب دهندگاني بيش نبوده اند . بيش از اين طولاني اش نميكنم ، مطلبي را در جائي ديدم ، خواندم و تف كردم بر
چنين قانون ها و قانون گذاراني كه گيرم نه تنها اسلام را ، كه شرافت ناب آنسان رابه زير سؤال ميبرند . شايد بعضي از شما پيش ازنويسنده ي اينمطلب ، موضوع  موردنظرم را ديده و خوانده باشيد و با اينكه حدوديكماه از اين فاجعه ي ضدّ انساني ميگذرد بازهم لازم دانستم آن رادروبلاگم« آلارا » ارائه دهم تا بار ديگر عدّه اي بيشتر بر روي اين مُجريان قوانين مزخرف و شيطاني ، تف كنند وحتي به قول يك وبلاگنويس ديگر « اغت شاشيدن » كنند و كنيم و كنيد . ماجرا در همين كشور همسايه مان«پاكستان» رخ داده است . من فكر ميكردم گوه بودن و نجس بن نجس بن ... بودن خاصّ رهبران شريعت اسلامي ي ايران است ، حالا مي بينم اين انقلاب ، كثافاتش را به همه ي كشور هاي اسلامي صادر كرده است آنهم چه صادرات لجني !!! 
اصل مطلب را در زير آورده ام بخوانيد و وقتيكه كاملا" خواندنش را تمام كرديد آبغوره نگيريد، برويد بر همه ي فكريدن هاي خودتان ، و بر باوريدن هاي 32 ساله ي گوساله ي ذهنيت هاي دين مآب بازي هاتان اغت شاشيدن كنيد. و البتّه دو سه هزار بُشكه از فكريدن ها و اغتشاشيدن هاتان را براي جناب « خ . ر » تان و خانواده اش و « ا.ن» عنترش ارسال فرمائيد . و امّا مطلب :
................ ايتاليا - فلورانس : نوشته و ارسال شد در22 / 4 / 1390 توسط : ج . ا . شمس ايران ................
*************************************************************************
                                          

تجاوز به دختر 18 ساله ای در ملاء عام (تعداد بازدید: 326945)
18:04 - 1390/03/15
به‌دستور دادگاه قبیله‌ای در شهر مروالا در پاکستان یک دختر ۱۸ ساله پاکستانی مورد تجاوز گروهی قرار گرفت.
 در حالی این جرم اتفاق می‌افتاد که حدود یک هزار نفر از مردم شهر و در مقدمه آنان پدر آن دختر نظاره‌گر این اتفاق بودند.
در این تجاوز گروهی که ۴ مرد به انتخاب دادگاه شرکت کرده بودند و در حالی که دختر و پدر با گریه از آنان درخواست بخشش می‌کردند با حضور بیش از یک هزار نفر از مردم شهر و جلوی دیدگان پدر به دختر ۱۸ ساله تجاوز شد. “
طبق گزارشهای منتشر شده برادر 11 ساله این دختر که نوجوانی از قبیله گوجار میباشد با دختری از قبيله ماسوتی که از لحاظ اجتماعی بالاتر ازقبیله او بود رابطه برقرار کرده و مردم شهر آنان را در حال قدم زدن در شهر مشاهده کرده بودند.
دادگاه قبیله‌ای وابسته به قبیله ماسوتی برای انتقام از این کار نوجوان طبق قواعد عرفی حاکم در پاکستان دستور داد که باید خواهر آن پسر ۱۱ ساله در میان عموم مردم شهر و حضور پدر آن دختر مورد تجاوز گروهی مردان قبیله قرار گیرد تا به این طریق اعتبار و شرف خود را در جامعه برگردانند.
در این تجاوز ۴ مرد به انتخاب دادگاه شرکت کرده بودند و در حالی که دختر و پدر با گریه از آنان درخواست بخشش می‌کردند با حضور بیش از یک هزار نفر از مردم شهر و جلوی دیدگان پدر به دختر ۱۸ ساله تجاوز شد.
گفتنی است که این شیوه طبق عرف برخی قبایل پاکستان، حق عرفی و قانونی افراد برای ستاندن شرف و حیثیت خود در جامعه است.
طبق گزارش سازمان حقوق بشر سالیانه ده‌ها جرم اینچنینی در جامعه پاکستان اعمال می‌شود که دولت و نیروهای امنیتی با وجود اطلاع قبلی در صدد منع اعمال آنها نیستند.
منبع:پرداد

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

كاش«حافظ»پسر(احمد كلهر)بودم

با درود به دوستان و ياران و خوانندگان گراميء «آلارا».
 ازطرف دوستي قديمي وعرفاني مسلك از«ايران»عزيز، كتابي برايم رسيده است تحت عنوان «معرفت الروح»كه ميتوان به يقين گفت كه يكي از بهترين آثاربرجسته ايست كه در50 سال اخيرمورد مطالعهءچندين باره ام قرارگرفته است .و الحق كه اثريست بي نظير و عاليقدر از عارف والامقام اي قرن، زنده ياد: روانشاد حضرتِ مولانا آقاي دكتر«نورعلي الهي» . و البته بزرگي ازابرمردان روزگار  فرموده است :( اي كه داري روي او را آرزو / وصف آن گل را به اين خاران مگو). و درمصراع دوم اين بيت مقصود سراينده ي ارجمند از (اين خاران) بي شك همين خونخواران و اهل تاريكي و جهل اند . يعني همهء كساني كه در همهء دنيا دم از حق و حقيقت ميزنند اما در واقع پيروان شيطان و اهريمن آشيان كرده دردرون ذهن آنانست . و به فرمايش حضرتِ«حافظ»: ( واعظين كاين جلوه در بالاي منبر ميكنند / چون به خلوت ميروند آن كار ديگر ميكنند).خلاصهء كلام، اينست كه:« روزگار» به اوج پستي و پليدي وپلشتي ي خود رسيده است . وضع فعليء جهان ، خصوصأ در «ايران» خيلي بغرنج و قاراشميش و دانكي تو دانكي! شده است . رهبران ديني ي افتضاح و كثافت و لجن زادگي ي شان آنقدر زياد شده كه آدم دلش براي طفلك سلمان رشدي ميسوزد ، در واقع اين آخوند هاي جيره خوار و دست پرورده ي انگليس و آمريكا و اسرائيل، كار فضاحت و خباثت و خيانت به مردم و به اسلام را به جائي رسانده اند كه آدم دلش ميخواهد پشت سر« امام سلمان رشدي عليه السلام ! » نماز انزجارو نفرت از(هرچه امام و امامزاده ي دروغين معاصر) را اقتدا كند و بخواند . ولي يك كار بهتري هم هست براي بعضي از« به خود رسيدگان و از خوديّت رستگان » كه در چنين جوامع متلاشي كرده شده ئي ، بهترست آن كار را بدون هيچ انكاري پذيرفته و بيدريغ به آن عمل كنند و آن اينستكه به قول (مولانا امام چارلي چاپلين«ر.ه») كه در يكي ازغزلهاي زيبا و شيوايش كه به زبان پرعظمت فارسيء دري سروده است شاه بيتي دارد كه من اين شاه بيت عالي را به ياران ازخوديت رسته ي به خود پيوسته ام وصيت ميكنم روزي 17 ركعت و در هر ركعت 1001 مرتبه با طمأنينه در دستگاه فخيم«چهارگاه » به روش«راستْ پنجگاه » به شيوه ي  زنده يادمولانا « استاد غلامحسين خان بنان » اجرا بفرمائيد قول صد در صد ميدهم كه تا اول مهرماه جلالي به مقصود خويش نائل شويد و اينست آن شاه بيت مذكور الفوق:(كاش «حافظ » پسر احمد كلهَر بودم / ارده دوشاب خور و مسخره و لربودم ) .
حق . يا علي مدد - فلورانس - آدينه ي 17 / 4 / 1390 خورشيدي ( ج . ا . شمس ايران )
........................................................................................

۱۳۹۰ تیر ۱۱, شنبه

مهندس بازرگان محلل خميني ومحمد خان خاتمي محلل خامنه اي، اي ول ازين دو مُنگل!

كسانيكه از اوائل انقلاب يادشان ميايد، بيچاره مرحوم مهندس بازرگان را خوب به ياد دارند، هرشب توي تلويزيون برنامه ي«شو!»داشت، فقط بلد بود با چرنديات پرآب وتاب خودش،مردم بدبخت را،درهرشبي،مانند سريالچي هاي معروف ومعروفه!سر كاربگذارد خلاصه كه از «kh.آيه مالان»درجه يك خميني بود و سرانجام به مقام محللي ي اين« پيرچوماران»هم  مشرف شد و ... بعدش هم ، با چه افتضاح آبرومندانه اي مُرد و تمام . حالا ده پانزده سالي ميشود نوبت همين مقامات به مُنگل دوم رسيده ، يعني آقامحمد خان بناچارخاتمي دارد عينهو همان رُل و نقشي را ايفاگري ميكند كه بازرگان مهندس،آنرا بازي كرده بود . نميدانم چرا اين يزدي هاي ترسو، چه شان شده كه حالا حالاها«يزيدي» شده اند . يكي نيست به اين الدنگ السفهاء بگويد: آخر مردك نادان تاكي اينهمه مُنگل روش بودن ؟ چه قدر و تا كي اينهمه فضولي و دخالت به كار جامعه آنهم به جاي مردم ولي نه براي مردم بلكه براي «بي بي بيگم» ! تو كه مثلا" خيلي «حسين فهميده» تر از خامنه اي بودي ، بر تو چه رفته كه حالا به شغل كثيف مُحللي آنهم براي چه كسي و به چه بهائي !؟ كه چي بشه ؟ واقعا" كه بيچاره اي تو ! تو خيلي بيچاره ئي اي «عقل عقيم عقب ماندهء عقيل» !فكري به حال خودت بكن، اكنون ،وضع، به آخر اين («خر»نامه)رسيده است . خريّت مرحوم مهندس بازرگان رابراي بار دوّم «تو» تكرارنكن اي يزديء يزيدي مآب !!!
   ساعت 05 دقيقه بعد از24 از آغازيكشنبه 12 / 4 / 1390
............................................................................................................