۱۳۹۰ اردیبهشت ۸, پنجشنبه

سرعت در : از هم پاشيدن ( حزب خران ) در جمهوري غيراسلاميء ايران

وضعيّتِ خيلي وخيمي براي نامردان دولت جمهوريءغيراسلاميء ايران به وجودآمده است (يابهترست گفته شود:به وجودآورده اند.) دردورهء شاهنشاهيءمحمّدرضاپَهلوي(=آريامهر) دراين سرزمين نشريّه اي به نام (هفته نامهء توفيق)انتشارداده ميشد كه كلّ مطالب وتصاويرش طنزوكاريكاتوربود . از همه ي موضوعاتِ مجله ي توفيق ؛خواندني تروجالبتر: صفحاتِ(حزبِ خَران)ش بود كه بسيارموردِتوجّه خاصّ وعام قرارميگرفت .
در اينجا خوش دارم ازسه نُخالهء سينماي آن دوره نيزيادي كرده باشم(مثلثِ:سپهرنيا/گرشا/متوسلاني)كه(سگم)ياعكسش(مگس)؛
جمع حروفِ اوّلِ نام آن سه نفربود:(سه تفنگدارسينماي ايران).
حالابا يادكردي از(حزبِ خران)در« توفيق » ونيزسه هنرپيشهء سينماي كشورمان درزمانه ي 34 سال پيش؛ خواستم باري ديگرازسه هنرپيشه ي انگليسي تبارساكن ايران نامي بياورم تا دوستداران نشريّهء « توفيق »از(نوسترآداموس)امروزي بجاي پيشگوئي ؛ پَسگوئي هايش را بشنوند: ((«خ»:خامنه اي ست وَ«ر»:رفسنجاني ست وَنيز«ان»:احمدي نژاد ست.).
حالا (خران)اصليء (حزبِ خران)نشريّهء(توفيق)را؛ ازپَسگوئي جنابِ«نوستراداموس»ايراني ءمعاصرتان شناختيد!؟به عبارتِ ساده تر:«خرفهم»شديدكه:(خران اصلي جمهوري غيراسلامي ايران)چه خائنيني بوده اند!!!؟؟؟.
حالا در اين يكي دو هفتهءاخير؛ يك سرعتِ سرسام آوردرازهم پاشيدن اين« مثلثِ پُرمودار!!!»يعني(حزبِ خران جمهوري غيراسلاميء ايران)پديد آوريده اندكه گندش درآمده؛وَچه بهتر.
 ..............ارائه شد در روزآدينه:1390/2/9شمسي..............


 

حتمن بخوانيدش

کلهر نیوز

اگاهی چشم اسفنديار خود کامگان است

به خود آئید - نامه ی مجید نیکنام امینی به آیت اله خامنه ای


اخبار روز - گزارش دریافتی: مجید نیکنام امینی از نزدیکان شیخ مهدی کروبی می باشد. وی پس از انتخابت ٨٨ با هجوم ماموران امنیتی در منزلش دستگیر و بازداشت گردید و پس از ازادی نیز طی چندین بار با تهدید و فشار نیزوهای امنیتی به دلیل ارتباط اش با شیخ کروبی و حضور فعال در دفتر او مجبور به ترک وطن شد وی در حال حاضر در ترکیه به سر می برد.


أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ، أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ إِلی‏ کِتابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ، ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ وَ غَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ، فَکَیْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ(۲۲-۲۵ آل عمران).
آنها هستند که اعمالشان تباه و ضایع گردیده در دنیا و آخرت و هیچ کس برای نجات از عذاب خدا یاری آنها نخواهد کرد، آیا ننگرید که چون آنها بهره ای از کتاب یافتند دعوت شوند تا کتاب خدا بر انها حکم کند گروهی از آنان به غرور ریاست باطل و دوروزه دنیا از حکم حق اعراض کرده و روی بگردانند بدین سبب مطیع حکم خدا نشوند که گویند ما را هرگز در آتش جز اندک زمانی عذاب نکنند و این سخنان که به دروغ بر خود بستند آنها را در دین مغرور گردانیده است پس چگونه خواهد بود حال انها هنگامی که جمع آوریم آنها را در روزی که هیچ شک در آن نیست و البته هر شخصی آن روز به تمام جزای اعمال خود خواهد رسید.
روزهاست که روح وفکرم آشوب است و سرچشمه این آشوب مختص یک یا دو ماه و دو سال گذشته نیست، از ان است که به نام خدا و دین انسانها مورد ظلم قرار گرفته و اگر دمی از سوی مظلومی برآورده شود خواهند گفت که این از فرموده های خداوند است و ما طبق فرمان خدا عمل می کنیم. آری طی این سی سال گذشته و مخصوصا پس از فوت آیت ا...خمینی که آقای خامنه ای به زعامت رسید اوضاع، دیگر رنگ و مایه خلیفه گری به خود گرفت و حقوق اساسی مردم یکی پس از دیگری پایمال شد، ارزش های انسانی مورد نقض قرار گرفت و حوادث هولناک ضد بشری طی دو سال گذشته اتفاق افتاد که هیچ کس اعمال به وجود امده در چهارچوب حکومت به اصطلاح جمهوری اسلامی را نپذیرفته و یا شانه خالی کرده و در مواقعی با جسارت تمام دروغ به مردم ایران که قرار بود خود حاکم بر سرنوشت خویش شوند تحویل می دادند.
به همین جهت بر آن شدم نامه ای خطاب به بالاترین مقام در حاکمیت ایران بنویسم چرا که باور دارم بدون هماهنگی با وی هیچ عملی انجام نشده و نمی شود،این را نیز بگویم که عاقبت اش بهتر از دیکتاتوری هایی که یکی پس از دیگری نابود می شوند نخواهد بود حال دیر یا زود، دیرش آن خواهد بود که آقایان از تمامی ظرفیت های دینی و توحیدی به نفع خویش مورد سوء استفاده قرار می دهند؛ آن زمان که تمام شد و زود هم تمام شده است در واقع در هر دو حالت حکومت جمهوری اسلامی در ایران به هیچ وجه محبوبیت مردمی نداشته و مردم نیز از این حکومت بیزارند و در اینجا لازم است از شیخ شجاع بگویم که گفت این حکومت نه جمهوری است و نه اسلامی و حاکمان، این حکومت را پیشاپیش براندازی کرده اند.
اما نامه ام به آقای خامنه ای؛
ای کسی که خود را مدعی پیرو منش و روش ائمه و پیامبر می دانید و در هر جایی که امکان دارد از نام و یاد آنان برای اهداف پلید خود سوءاستفاده می کنید. با شما هستم که ممکن است به محض رسانه ای شدن این نامه شعبان بی مخ های خود و یا همان سربازان به اصطلاح گمنامتان که از انسانیت گمنام اند را جهت نابودی من رهسپار کنید. بدانید که من خود را برای هر گونه برخوردی از سوی مزدورانتان آماده کرده و این نوشته را ارسال می کنم. ای کسی که مدعی نماینده بلامنازع خداوند بر روی زمین هستید! آیا راهی را که دارید می پیمائید می دانید به کجا ختم می شود و عاقبت تان چه خواهد بود؟
آیا مطلعید که مملکت ما را به سوی فروپاشی برده اید؟ آیا درجریان حوادثی که برای مردم ایران طی سال های اخیر خلق کرده اید هستید؟ می دانید که شبانه روز مورد لعن و نفرین ایرانیان از زن و مرد، پیر و جوان، دانشگاهی و فرهنگی، کارگر و کارمند، ارتشی و سپاهی همه و همه هستید؟ آیا می دانید که اعمال و رفتار شما شباهت های بسیار با اعمالی دارد که یاغیان بیگانه در طول تاریخ بر سرمردم و میهن مان آورده اند؟
آقای علی خامنه ای مشاهدات اعمال وحشیانه مزدوران شما بر علیه میهن مان دیگر طاقت از کف ام ربود و مجبور شدم طی نامه ای خطاب به شخص شما یادآور شوم تا بدانید که چه بودید و چه اعمالی را انجام می دهید هر چند باور دارم که مزدوران جیره خوارتان که با سرمایه های ملی تزریق می شوند و وظیفه ای جز رصد کردن و برنامه ریزی برای مخالفان و منتقدان ندارند.، درست بگویم که مزدوران چماق به دست شما در کوچه خیابانها به جان مردم بی دفاع افتادند وتجاوز کردند و کشتند و مفقود نمودند که نمونه هایش طی دو سال گذشته بر کسی پوشیده نیست و در سال های قبل از آن هم قتل های زنجیره ای و حمله به دانشجویان بی دفاع در کوی ۷٨ را یادآورتان می شوم. سعیدی سیرجانی را به یاد دارید؟ با آن بزرگ چه کردید؟ فروهرها چه؟تجاوزات و جنایات کهریزک ها را به یادتان می آورم ، حمله به کوی و به خاک و خون کشیدن دانشجویان بی سلاح و بی دفاع را، سهراب و نداها را.
به اسارت کشیدن بهترین فرزندان ایران را، به اسارت کشیدن همراهان جنبش عدالت خواهی مردم ایران را. میر و شیخ و شیرزنانشان را. از چه کسانی بگویم ... از کاظمینی بروجردی بگویم و یا از زیدآبادی ها، سحرخیزها، تاج زاده ها، اصانلوها، نوری زاد ها، مجید توکلی ها، محمد داوری ها، عبدالله مومنی ها، نسرین ستوده ها، بهاره هدایت ها، ضیاء نبوی ها از چه کسانی بگویم شما بگوئید .. واقعا نام آنها را که به یاد می آورم لرزه به اندام شما را حس می کنم. شما خواستید با اسارت کشیدن بهترین فرزندان میهن، آنها را وادار به سکوت ، سازش و تسلیم نمایید. اما دیدید و دیدیم که آنها پایمردان تاریخ شدند و شما منفور. آقای خامنه ای؛ این اشخاص تعدادی از هزاران نفر مردم آزادی خواهی هستند که یادآورتان شدم. به یاد دارید که روزگاری پناهنده منزل کسی بودید که با رذالت تمام از برگزاری مراسم فوت آن بزرگ ممانعت به عمل آوردید واقعا زمانی که به چنین حادثه ای می اندیشم به جای شما عرق شرم می ریزم این عداوت را شما از که و برای چه به ارث برده اید نکند شما هم فکر می کنید که جاودانه هستید؟
آقای خامنه ای؛ عملکرد ننگین تان طی سالیان متوالی بر مسند قدرت ولایت فقیه که به تصورتان لایزال است و زمانی خود مخالف این بحث بودید به قدری گشته که بعضی بزرگان دینی نیز از زشتی اعمال ننگین تان ترک امر بمعروف ونهی از منکر نمودند و نتوانستند دم برآورند و در این میان برای خشنودی خود و ابراز وجود به محکوم نمودن فجایع کشورهای دیگر پرداخته و در واقع آنها نیز درباری شدند و در اعمال ضد بشری تان شریک شدند و نتوانستند به مسئولیت دینی تاریخی خود پاسخ دهند.
آقای خامنه ای؛ شما خود بهتر می دانید که اتفاقات دوساله اخیر بیشترین خسارات را به دین مبین اسلام روا داشت و هرگز معبود یکتا را گذشتی از آن نخواهد بود، چراکه شما حقوق مردم را زیر پا گذاشتید و در راه هواهای نفسانی خویش و هم پیالگانتان مورد سوء استفاده قرار دادید.
شما که در حال حاضر در قامت یک خلیفه در راس حکومت قرار دارید بهتر از هر کسی واقف اید که مسلما در مقابل اعمال ضد انسانی شما و مزدوران تان کسانی هستند که آخرت خویش را به تاراج نمی دهند. کاش می شنیدید و درک می کردید ! کاش می شنیدید ، کاش می شنیدید تا شاید فرجی حاصل می شد و راه برگشتی برای شما.
آقای علی خامنه ای؛ می دانید گاهی اوقات با خود به چه می اندیشم، می اندیشیدم که چه بهتر بود به جای پایمال نمودن حق مردم بی دفاع، از آنان به سان پدری مهربان حمایت می نمودید و خود را در مقام رقابت با کاندیداهای انتخاباتی نمی دیدید. شما که جایگاهی داشتید و هر چه می خواستید چپاول می کردید و قانون اساسی را هر جا که به میل تان بود عمل می کردید و یا زیر پا می گذاشتید.
شما اشتباه کردید آن هم چه اشتباهی!! شما با ملت درافتاده اید، ملتی که صدها سال مبارزه در تاریخ خود دارد. آقای خامنه ای شما راهی را پیمودید که شهامت برگشتی از آن نه برای شما و نه برای هم راهانتان هست.
آقای خامنه ای شما از دین گفتید و از اسلام، از پیغمبر دم زدید و از حضرت علی سخن راندید و خود را پیرو آن بزرگان معرفی کردید. اما عمل تان روسیاهان تاریخ را سفید رو کرد. شما دین و مذهب را طبق هوای نفس خود تغییر دادید و مورد سوء استفاده قرار دادید. آیا اطلاع دارید عاقبت عملکرد افرادی مانند شما سرنوشت شان جز تباهی و سیاهی چیز دیگری نبود، تاریخ را بنگرید بطور حتم در خواهید یافت که عاقبتی جز تباهی برای شما وخاندانتان و از همه مهم تر برای اسلام نخواهد بود عاقبت روسیاهان در تاریخ را حتما بنگرید.
آقای خامنه ای دوست دارم پیشنهادی به شما داشته باشم و بگویم که یک بار در طول تاریخ چهره دیکتاتورها را تغییر دهید؛ بیایید از محضر مردم عذرخواهی کنید که در حق شان جفا کرده اید. تا شاید مردم شما را ببخشند .هر چند یقین دارم که در وجود شما ذره ای از انسانیت و وجدان انسانی باقی نمانده است.
آقای خامنه ای؛ با رسیدن تان به محضر مبارک حضرت بقیه الله در مدینه و مکه و یا علی گفتن در زمان تولد و عروج هر ساله با حضرت خضر نبی نه تنها معصومیت و محبوبیتی کسب نخواهید کرد بلکه بیش از بیش تمسخر و دشنام گویی برایتان به همراه داشته است.
آقای خامنه ای به خود بیائید و بترسید از آن روزی که همین اراذل حامی شما برای نان و نامی بیش علیه شما گردند، همانگونه که با احمدی نژاد شدند هر چند شاید امروز با چراغ سبز شما این مطالب را بیان نمایند .
آقای علی خامنه ای؛ شاید اگر اینجانب هم گرفتار سربازان جیره خوار بدنام شما گردم همان بر سرم آید که بر سر هزاران بی دفاع آمد و چه بسا بدتر از آن ، اما ای کاش فکری در وجودتان مانده باشد که بتوانید از اعمال تان در حق مردم برگردید و به اشتباه خویش اذعان نمایید.
آقای خامنه ای؛ با حبس و تهدید و فشار مردم ایران و همراهان ثابت قدم شان آقایان کروبی و موسوی، هیچ درمانی حاصل نشد. پس تا نوش دارو بعد مرگ سهراب نشده اید جام زهر را به زعم خویش و شربت گوارای صداقت را به زعم مردم بنوشید. آیا چنین شهامتی را در خود می توانید بیابید و همه اسیران را رها کنید؛ هر چند که شما خطا نمودید و مردم منتقم اصلی هستند و آنانند که باید لذت بخشیدن را بچشند .
آقای علی خامنه ای؛ با شما هستم ... با شما که جنایت کردید با شما که دین را بازیچه قرار دادید، باز هم شما را یاد آور می شوم که در مقابل مردم ایران به زانو در خواهید آمد به خود آئید، به خود آئید.

مجید نیکنام امینی

   + ; ۱۱:٠٢ ‎ق.ظ ; ۱۳٩٠/٢/٦

۱۳۹۰ اردیبهشت ۷, چهارشنبه

سحرگاه خونين( كارون) در (سحر)

به نام دوست                                                 1390/2/7
سالها پيش با (م. پيوند) شاعرخوب و گرانقدركرماني در كرمان آشناشدم وچندروزبعدبابرادرش(سحر)وخواهرش(فرخنده)ديداري صميمانه قسمت گرديد وسپس با حميدروزبه روزرفيق ترشدم.
وسپس كتاب تذكره ي شعراي كرمان را به من اهداء نمود و چه ميدانستم كه اين بزرگمرديعني(حميدحاجي زادهءكرماني«سحر») رابه چه سرنوشت وحشتبارواسف انگيزي گرفتارميسازند.
تف بر شمااي ستمكاران خائن و بي رحم و بي شرف وزنازاده . تف برشما اي سفاكان خونخوارديوصفت كه حتي به كودك كوچكش هيچ ترحمي روا ننموديد. تف برشمااي كافران مسلمان نماي كثيف ولجن. 
دريك وبلاگ درمورد اين فاجعه مطلبي ديدم كه تاكنون چندين بارآنراخوانده وتلخترازتلخ گريسته ام و ازحضرت حق سرنگونيء اين خائنين خون آشام رادرخواست كرده ام . مطالب مورد نظرم رابه صورت كُپي پيست ازوبلاگِ مذكور؛ به اينجا انتقال دادم تاجوانان ِرانده شده به واديء پُرازسرگشتگيء«غفلت»را به اين امرمُهم رهنمون شده باشم . والسّلام و دوباره : سلام . بخوانيدش:
.............................................................................
  پنجشنبه : 21 آوريل2011

يك غزل بسيار با شكوه از يكي از شهيدان آزاده و نسبتاً گمنام ايران استاد حميد حاجي زاده (سحر كرماني)

 امروز قصد دارم يكي از بهترين فرزندان اين آب و خاك كه به دست سفاكان رژيم خونخوار خامنه اي و رفسنجاني به قتل رسيد را به شما معرفي كنم.
نامش «حميد حاجي زاده» بود، با او هيچ نسبتي ندارم و هيچ ديداري با او نداشته ام و براي اولين بار نام او را در بالاترين ديدم و چون كار من ترجمه  و تحقيق در آثار فرهيختگان سرزمين كوروش است، بر خود لازم و واجب ديدم كه  در مورد اين شاعر معاصر تحقيق كنم. اشعار و تحقيق هاي علمي و ادبي ايشان، نشان از گستره ي وسيع اطلاعات عرفاني ادبي سياسي اين بزرگوار است. غزلي كه در ادامه مي آيد يكي از برجسته غزل هاي ايشان است و به حق اين شاهكار، يكي از بهترين غزلهاي ادبي - عرفاني - سياسي روزگار ماست.
غزل هاي ديگري هم از ايشان در اينترنت موجود است اما اين غزل از لطف  خاصي برخوردار است.
كثافاتي مثل مرحوم مهرداد اوستا، حميد سبزواري، علي معلم دامغاني و محمد قهرمان تربتي  و مرحوم ذبيح الله صاحبكار تربتي و چندين پاچه خار ديگر، كه براي هفت پشتشان از خون اين ملت پس انداز كرده اند و تمام شهرت و اعتبارشان را مديون مدح خامنه اي و خميني و تصحيح برخي اشعار آنها هستند، در شناخت شعر و ادبيات و شاعري از خاك پاي آزاد مرداني چون حميد حاجي زاده نيز كمترند. همين شعري كه در ادامه مي آيد شاهد مدعايم است:

غزل غفلت گوهر شکنان

<><> <><>
رفتم از کوچـــــه اندیشه برون سر شکنانخسته دل، سوخته جان، با دل باور شکنان
نیست در گوهر پاکـــم خلل از کیــنه ولـــیدلم آشفته شـــد از غفــــلت گوهر شــکنان
چه هـــنر بـــت شکنی تــا بود آزر بتــــگرخود بخود بت نبـود تا بود آزر شـــــــکنان
خبر مـــرغ قفـــس را به چمن خواهم بـردگر گـذشتــــم به ســـــلامت زبر پر شـکنان
بر در بسـتـــه میــــخانه به حســـرت دیدمدر دلم می‌شــــکند خنجـــر ســاغر شکنان
خود نه خاری زدل خسته من کس نگرفتکه شکســـتند پر رفـــتنم ایـــن پر شــکنان
آخر ای خنـــــجر مردم کش بیگانه پرستخوش نسشتی به تنم در شب خنجرشکنان
پاس مـــا مـــــردم آزاده بــــدارید که مـــاتاج برداشـــته‌ایم از ســـر افســـرشــکنان

در ادامه شرح حال اين بزرگ مرد را از ويكي پديا آورده ام.

حمید حاجی‌زاده



از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


حمید حاجی زاده شاعر و دبیر ادبیات کرمانی، متخلص به «سحر» بود که از قربانیان سلسله قتل‌های سیاسی موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای می‌باشد.[۱].
وی به همراه پسر ۹ ساله‌اش «کارون» با ۳۸ ضربه چاقو قطعه قطعه شدند. این جنایت در آخرین روز شهریور ماه سال ۱۳۷۷ رخ داد. به هنگام وقوع جنایت افراد خانواده در خواب بودند و متوجه آن نشدند.
از چهار خواهر و برادر او سه تن دیگر نیز در شعر و موسیقی دستی دارند، از جمله فرخنده حاجی زاده نویسنده، شاعر و ناشر ایرانی و محمد پور حاجی زاده.[۲]

<><> <><> <><>


 


زندگینامه

حمید پور حاجی زاده (سحر) در سال ۱۳۲۹ در روستای بزنجان از توابع استان کرمان بدنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در زادگاه سه سال اول دبیرستان را در شهرستان بافت و سپس دبیرستان نمونه شهاب کرمان و سال آخر را در دبیرستان ملی هشترودی شیراز به پایان بردوبعد از آن فوق دیپلم ادبیات خود را از دانشسرای راهنمایی کرمان دریافت کرد . فعالیت ادبی وی از همان دوران ابتدایی شکوفا شده بود و به سرودن شعر می‌پرداخت و اکثر اوقات رتبه ممتاز مسابقات ادبی را از آن خود می‌کرد. همچنین او در شیراز با کوشش خود انجمن ادبی کاخ جوانان شیراز را سر و سامان داد. پس از انقلاب وی در رشته حقوق قضایی دانشگاه شهید بهشتی تهران به ادامه تحصیل پرداخت اما پیشآمدهای گوناگون مانع از ادامه تحصیل وی شد. او سپس لیسانس ادبیات فارسی خود را از دانشگاه شهید باهنر کرمان دریافت کرد و به تدریس در آموزش و پرورش کرمان پرداخت و طی این سالها کارهای ادبی و تحقیقی خود را نیز ادامه داد. سال ۱۳۶۰ با روح انگیز سلطانی نژاد ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه پسر به نامهای اروند، ارس و کارون است. سرانجام حمید پور حاجی زاده در نیمه شب ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ همراه با کودک ۹ ساله‌اش، کارون در سری قتل‌های زنجیره‌ای مجموعا با ۴۳ ضربه چاقو (کارون ۱۶ ضربه و سحر با ۲۷ ضربه) به گونه‌ای دلخراش به قتل رسیدند.

قتل

گزارش مفصل قتل با عنوان «گزارش یک فتل، کارون در من است امشب» که بخش‌هایی از آن در برخی نشریات داخل کشور مانند نشریه پیام هاجر، شماره ۳۰۲, ۵ بهمن ۱۳۷۸؛ محمد حاجی زاده، قتل‌های زنجیره‌ای در شعبه شهرستان‌ها توسط محمد حاجی زاده، برادر حمید چاپ شد. در این گزارش آمده‌است:
«… پزشک قانونی تعداد ضربه‌های دشنه فرو رفته در سینه برادررا ۲۷ از زیر گلو تا زیر ناف و ضربهٔ وارده به سینه کارون را بالغ بر ده ضربه دانسته بود... آ ثار ضربه سخت و مشت در سر و صورت، پارگی قلب و ریه و دستگاه گوارش، بریده شدن انگشتان دست راست حمید تا روی پوست، بنا به نظرپزشک قانونی با هر ضربه کارد حمید تیغه چاقو را می‌گرفته و قاتل می‌کشیده و برای باری دیگر فرو می‌کرده‌است که منجر به این گردیده که کف دست بشود پر از شیارهای عمیق شقاوت ! …کسانی که در غسالخانه حضور داشته‌اند و یا جسد کارون را دیده‌اند از جای آثار نیش چاقو بر روی گوش، صورت و پشت کارون گفته‌اند که باید این آثار قبل از پاره پاره کردن سینه، قلب و شکم کارون روی داده باشد. بعضی نیز که به دقت به ضورت کارون نگاه کرده‌اند به قول روستایی‌های ما حالت «گرگ پدمک» را در چهره کارون دیده‌اند. اصطلاح «گرگ پدمک» در خصوص روبرو شدن گوسفند با گرگ به کار می‌رود، در این حالت وقتی که گوسفندی به ناگهان گرگ را در مقابل خود می‌بیند چشمهایش از حدقه می‌زند بیرون و هرگونه توان و حرکتی از گوسفند سلب می‌شود، در برابر گرگ می‌ایستد و گرگ راحت او را می‌درد. صحنه قتل به دقت نظامی گونه و استادانه طراحی گردیده بود. اگر چه پس از دو سه روز، هم ما قضیه را فهمیده بودیم و هم آگاهی!…»[۳]

کتاب‌شناسی

حاصل ۴۹ سال زندگی وی چندین کتاب است که با نامهای :

  • کتاب سه جلدی کنکاش نامه افیون
  • فرهنگ و فولکور بزنجان و لک
  • عروضی دیگر و قافیه‌ای دیگر
  • واژه یابی چند
  • آرایه‌های ادبی
  • آواهای گمشده درموسیقی شعر پارسی که تحقیقی هستند و پرستوها به ابرها پرواز می‌کنند

  • کارون در من است
  • کولی عاشق نمی‌شود
  • سرود گمشده
  • یاد آن پیرزن رند بزنجان جاوید
  • پدر بی تو در نهایت شب
و سایر دفتر شعر
و دفاتر خاطرات کودکی، نوجوانی و جوانی است که برخی چاپ شده و در دست چاپ هستند.

 

0 نظرات:

ارسال يک نظر


 


۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه

به نا م ( همه ي نا م ها ) كه : ( منم ) 
وپروردگار تو آنچه را كه بخواهد مي آفريند و اختيا ر ميكـند . بدانيد كه براي شما مخلوقا ت من ؛ « ممكـن الوجود » ؛ « اختيا ر»وهيچ« انتخاب » ي نيست . منزه و عالي مرتبه است خداوندي كه در« من ِ من » جلوه انگيز ِ « منم » ميباشد . پس هيچ شركي بر «من ِ من » روا نداريد كه اصل ِ « خود ِ بيخود ِ خود » را شرك ورزيدن خطائيست بس عظيم و نا بخشودني . حتّي نگو ئيد:( من خد ا را ميخواهم )؛« تو » ؛ كيستي كه(خدا)رابخواهي؟تونتوانسته اي ونخواهي توانست كه (« او» كه = « منم ») را بخو اهي و طلب كني.
..........................................................................................................
كوتا ه گفتا ري « با الفبا ي نگاه » بود ازحضرت ( شمس ) در: 2/ 2/ 1390